جام‌جم از یکشبه هنرمند و نویسنده شدن برخی گزارش می‌دهد

بفرمایید شهرت کاذب

رمانی جذاب درباره زندگی حضرت معصومه(س)

به سپیدی یک رویا

کتاب به سپیدی یک رویا، رمانی خواندنی از فاطمه سلیمانی ازندریانی، نویسنده خوش‌ذوق ایرانی ا‌ست. در این اثر برهه‌ای از زندگی حضرت معصومه(س)، خواهر امام رضا(ع) روایت شده، دورانی از زندگی ایشان که در آن حوادث مهم و دوران‌سازی به وقوع پیوسته‌اند.
کد خبر: ۱۴۵۵۴۳۴
نویسنده امیر علوی - چاردیواری
 
فاطمه‌ معصومه (س) یکی از شخصیت‌های مهم تاریخ تشیع به شمار می‌رود. او فرزند امام موسی‌بن‌جعفر‌(ع) و نجمه خاتون بود و در دوران خلافت حکمای عباسی زندگی می‌کرد. حضرت فاطمه معصومه(س) هرگز در طول عمر خود ازدواج نکرد. منابع شیعه دلایل متعددی برای این امر برشمره‌اند. از جمله این دلایل، یکی این است که گویا در وصیتنامه امام کاظم(ع) ذکر شده بوده دخترش فاطمه(س)،هرگز به عقد کسی، جز آن‌که در شأن اوست، درنیاید. هرچند صحت این قول چندان مورد تأیید نیست.
دوران‌زندگی حضرت فاطمه‌‌معصومه‌(س)مقارن‌باامامت‌علی‌بن‌موسی‌الرضا‌(ع)بود.درباب رابطه‌ امام رضا(ع) وفاطمه‌ معصومه‌(س) در منابعی چند، نکاتی جالب توجه آمده است. در کتاب به سپیدی یک رویا، نوشته‌ فاطمه سلیمانی ازندریانی، تلاش شده تا کم‌وکیف این رابطه در قالب داستانی پرکشش و خواندنی روایت شود. اثر مذکور رمانی تاریخی - مذهبی است که در آن فراز و فرودهای زندگی یکی از برجسته‌ترین زنان تاریخ تشیع، با هنرمندی تمام حکایت شده. مخاطبان کتاب به سپیدی یک رویا، می‌توانند مطمئن باشند که با مطالعه این رمان، اطلاعات تاریخی قابل ذکری را در باب زندگی امام هشتم شیعیان و خواهر ایشان کسب خواهند نمود.
کتاب به سپیدی یک رویا، توسط انتشارات نیستان در اختیار مخاطبان علاقه‌مند به داستان‌ها و رمان‌های مذهبی ایرانی قرار گرفته است. گفتنی ا‌ست که نسخه‌ صوتی این اثر نیز در سایت و اپلیکیشن کتابراه موجود است. علاقه‌مندان به داستان‌ها و رمان‌های مذهبی - تاریخی، مخاطبان اصلی کتاب به سپیدی یک رویا به شمار می‌روند.
در بخشی از کتاب به سپیدی یک رویا می‌خوانیم: سه نفر بودند. دو مرد میانسال و یک پیرمرد گریان به نام صفوان‌بن‌یحیی. من و حبابه سفره را جمع کردیم و پایین اتاق نشستیم. پیرمرد همچنان گریه می‌کرد. لب به طعام نزده بود. احمد گفت: نام شما را شنیده‌ام. چند سال پیش هم به مدینه آمده بودید. گویی ابوالحسن هم در مدینه نبوده...  آری... محمد‌بن‌سنان هم همراهم بود. احمد گفت: همان پیرمرد نابینا؟
آری همان پیرمرد نابینا... اما برای دیدن برادر بزرگوارتان نیامده بودیم. آمده بودیم برای دیدار فرزند دلبندشان. اشک چشمش را با دستمال پاک کرد: آن زمان ابوالحسن در مکه بود. ما چندین بار حضرت را زیارت کردیم. من و محمد‌بن‌سنان برای کاری عازم مدینه بودیم. به حضور حضرت رفتیم و عرض کردیم: یابن‌رسول‌اللّه! ما عازم مدینه منوره هستیم، چنانچه ممکن است نامه‌اى براى فرزندت حضرت ابوجعفر محمّدجواد(ع) بنویس که ان‌شاءا... ما را مورد لطف و عنایت خود قرار دهد.
و در دل دعا می‌کردیم که حضرت تقاضای ما را بپذیرد تا ما بهانه‌ای داشته باشیم برای دیدن محمد دردانه.
خدیجه لبخند زد: علی هیچ تقاضای مشروعی را بی‌پاسخ نمی‌گذارد.
پیرمرد آهی کشید و گفت: آری، حضرت تقاضاى ما را پذیرفت، نامه را نوشت و تحویلم داد. ما هم بلافاصله به سمت مدینه حرکت کردیم. به منزل حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) که رسیدیم، موفق خادم حضرت نزد ما آمد، در حالى که کودک خردسالی که کمتر از دو سال داشت را در آغوش گرفته بود. ما متوجه شدیم که آن کودک، محمد‌بن‌علی‌(ع)  است. به موفق، خادم حضرت فهماندیم که ما نامه‌اى براى حضرت آورده‌ایم و نامه را تحویل خادم دادیم. با شنیدن نام محمد، لبخند شیرینی روی لبان فاطمه نشست...
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها